مرد نادانى درد چشم سخت گرفت و به جاى پزشك نزد دامپزشك رفت . دامپزشك همان دارويى را كه براى درد چشم حيوانات تجويز مى كرد به چشم او كشيد و او كور شد. او از دست دامپزشك شكايت كرد. دادگاه دو طرف دعوا را حاضر كرده و به محاكمه كشيد. راءى نهايى دادگاه اين شد كه قاضى به دامپزشك گفت : ((برو هيچ تاوانى بر گردن تو نيست ، اگر اين كور خر نبود براى درمان چشم خود نزد دامپزشك نمى آمد.))
هدف از اين حكايت آن است كه : ((هر كس مهمى را به شخص ناآزموده و غير متخصص واگذارد، علاوه بر اينكه پشيمان خواهد شد، در نزد خردمندان به عنوان كم خرد و سبكسر خوانده خواهد شد.
ندهد هوشمند روشن راءى |
به فرومايه كارهاى خطير |
بوريا باف اگر چه بافنده است |
نبرندش به كارگاه حرير |
..............................................................................................................
برتر بودن خواب ظالم از بيداريش
شاه بى انصافى از پارسايى پرسيد: كدام عبادت ،بهترين عبادتها است ؟
پارسا گفت : خوابيدن هنگام ظهر براى تو بهترين عبادتهاست تا در آن هنگام به كسى آزار نرسانى .
ظالمى را خفته ديدم نيم روز |
گفتم : اين فتنه است خوابش برده به |
و آنكه خوابش بهتر از بيدارى است |
آن چنان بد زندگانى ، مرده ، به |
..........................................................................................................
برای مطالب بیشتر روی ادامه ی مطلب کلیک کنید
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 1552
بازدید هفته : 1299
بازدید ماه : 10058
بازدید کل : 311363
تعداد مطالب : 828
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1
<-PollItems->
|
||